به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب «آن مرد آسمانی» با موضوع «خاطره هائی از زندگی فیلسوف بزرگ قرن، آیت الله علامه طباطبائی (ره)» به قلم مرتضی نظری به رشته تحریر درآمده که بخش هایی از این کتاب را در شماره های گوناگون برای آشنایی بهتر و بیشتر با صاحب تفسیر المیزان تقدیم نگاه شما خوبان خواهیم کرد.
- خصلتی که مرا تکان داد!
یکی از اساتید دانشگاه نقل می کند (۳۸):
«آن خصلت او که مرا سخت تکان داد، گشادگی و آمادگی او برای پذیرش بود، به سخن ها گوش می داد، کنجکاو بود و نسبت به جهات دیگر معرفت، حساسیت و هوشیاری بسیار داشت. من از محضر او به نهایت توشه برداشتم، هیچ یک از سؤالات مرا درباره ی مجموعه ی طیف فلسفه اسلامی بی پاسخ نمی گذاشت؛ با شکیبایی و حوصله و روشنایی بسیار به توضیح و تشریح همه چیز می پرداخت. فرزانگی اش را جرعه جرعه به انسان منتقل می کرد، چنان که در دراز مدت نوعی استحاله در درون شخص به وجود می آورد...»
- استقلال
علی اکبر حسنی به خاطر می آورد: (۳۹)
«از ویژگی های علامه طباطبایی این بود که به هیچ وجه کمکی از افراد، حتی از فرزندانش قبول نمی کرد. یکی از بزرگان حوزه نقل می کرد:
تاجری نیکوکار برای تهیه مسکن علامه مبلغ قابل توجهی پول توسط من برای علامه فرستاد. پول را به نزد ایشان بردم، فرمود:
«خدا جزای خیرش دهد، ولی فعلا مبلغی ارث پدری به من رسیده و از سهم امام مصرف نمی کنم.»
«پول را برگرداندم، ولی آن بازرگان گفت : بگو هدیه است؛ نه سهم امام! برگشتم، دوباره استاد علامه فرمود:
«فعلا نیاز ندارم.»
«برای بار دیگر ماجرای پول را به صاحبش گفتم، او در پاسخ گفت : به آقا بفرمایید که پول خدمتتان باشد، به هر کس که می خواهید بدهید و هر جا که صلاح می دانید، مصرف کنید! به علامه عرض کردم، فرمود:
«من نمی توانم، خودت می دانی!»
«و پول را برگردانید.»
«با توجه به این که سال ها منزل نداشت و مستأجر بود، خانه ی مسکونی خود را با قیمت همان ملک موروثی تهیه کرده بود. یکی از فرزندانش نقل می کرد: از خدا می خواستیم پدر چیزی را از ما قبول کند. گاهی بسته ی اسکناس را خدمت او می گذاشتیم با اصرار حتی پنج ریال هم بر نمی داشت. مناعت طبع عجیبی داشت.»
«در آخر عمر با کسالت از سفر مشهد برگشت و چون پزشکان توصیه کردند، باید در جای مصفایی استراحت کند، در تابستان باغی در احمد آباد دماوند اجاره کردم و پولش را پرداخت کردم تا آقا در مقابل عمل انجام شده قرار بگیرد.»
«آقا پس از سه روز اقامت، مرا خواست و پرسید» :
«اجاره اش چند است؟»
گفتم مهم نیست، اصرار کرد که :
«می خواهم بدانم که می توانم پرداخت کنم یا نه؟»
«گفتم پرداخت کرده ام، فرمود:»
«یا پول را بگیر یا از این جا می روم!»
«و آخر هم مجبور شدم که بگیرم.»
- همسر صالحه
زوجه ای پارسا، فرزانه و البته همراه و غم خوار در امور، موجودیتی نیست که علامه به داشتن آن آگاه و در رعایت آن کوشا نباشد. عبدالباقی فرزند ارشد علامه در این رابطه می گوید: (۴۰)
«علامه در خانه خیلی مهربان و بی اذیت و بدون دستور بودند و هر وقت به هر چیزی مثل چای و مانند آن نیاز داشتند، خودشان می رفتند و می آوردند و چه بسا هنگامی که عیال و یا یکی از اولادشان وارد اتاق می شدند، ایشان در جلوی پای آنها تمام قامت بر می خاست، این قدر خلیق و مؤدب بود. بارها اظهار می داشتند که عمده ی موفقیت هایش را مدیون همسرش بوده است.»
- همسر فداکار (۴۱)
همسر علامه بانویی مؤمن و از خاندان اهل بیت عصمت و طهارت و از بنات اعمام (۴۲) علامه طباطبایی، یعنی دختر مرحوم آیت الله میرزا مهدی آقای تبریزی بود. نامبرده (ابو الزوجه ی علامه) همراه با پنج برادر خود همه از علما و از فرزندان مرحوم آیت الله حاج میرزا یوسف تبریزی بوده اند.
در مورد فداکاری های این بانو، علامه فرموده است :
«خانم به حدی به من کمک می کند که گاه من اطلاع از قبای خود ندارم، به این معنی که می رود پارچه ای انتخاب می کند و می خرد و می دوزد و برای پوشیدن در اختیار من می گذارد.
و نیز در جای دیگر چنین می گوید:
«او هنگامی که من فکر می کردم و یا می نوشتم، با من حرف نمی زد تا رشته ی افکارم از هم گسسته نشود، و برای این که خسته نشوم، رأس هر ساعت در اتاق مرا باز می کرد و چای می گذاشت و سراغ کار خود می رفت.»
«استاد سید صدرالدین حائری شیرازی که از شاگردان نزدیک علامه است، نقل کرده که روزی همسر استادم می گفت : هنوز هم بین من و ایشان تعارفات مرسوم وجود دارد و حضرت علامه تا کنون با تعبیر سبکی نام مرا نبرده و هرگز اسم مرا به تنهایی نمی برد.»
بی جهت نیست که علامه در مرگ چنین همسر فداکار و همدلی اشک می ریزد، و ناله سر می دهد و بعد از فوت او می گوید» :
«وقتی این بانو از دنیا رفت، زندگی من زیر و رو شد.»
آیت الله ابراهیم امینی گفته اند: «وقتی استاد در فقد همسر می گریست، عرض کردم ما باید درس صبر را از شما بیاموزیم، چرا بی تابی می کنید؟ فرمود» :
«او بسیار مهربان و فداکار بود و اگر همراهی های ایشان نبود، من موفق به نوشتن و تدریس نمی شدم.»
- ساده زیستی (اعتدال و میانه روی)
دختر علامه می گوید: (۴۳)
«از همان اول وضع زندگی ما عادی و شاید هم پایین تر از آن بود. پدرم حدود یک سال و نیم بعد از ازدواج به نجف رفتند و در مدت یازده سالی که در آن جا اقامت داشتند، زندگی شان یک زندگی طلبگی بود. ضمن آن که در این مدت یازده سال که در نجف به سر می بردند، هشت فرزندشان پس از تولد از بین رفتند و پدرم برای ملاحظه مادرم کوچکترین اظهار ناراحتی نمی کردند و مادرم نیز به خاطر پدرم حرفی نمی زد.»
«ایشان با وجودی که مقید بودند همسر و فرزندانشان در راحتی باشند، ولی به هیچ وجه از تجملات خوششان نمی آمد در خوردن غذا، در عین تمیزی جانب اختصار را رعایت می کردند. هر چند انواع غذا بر سر سفره ای بود، به خوردن یک نوع غذا اکتفا می کردند. پس از بازگشت از نجف حدود ده سال در تبریز بودند، ولی ایشان می گفتند زندگی ما در آن جا به خاطر آب و هوای تبریز بسیار بهتر از قم بود، ضمن اینکه نزدیکان و اقواممان نیز در تبریز بودند و با همه این ها اسباب و وسایل را فروخته عازم قم شدند.»
زندگی ساده
آیت الله مصباح یزدی که امروزه از چهره های شناخته شده ی حوزه ی علمیه ی قم است، درباره ی روش زیستن علامه چه زیبا می گوید و چه نافذ پرده از شمای زیستی بر می دارد که در آن عشق به معبود حرف اول را می زند(۴۴)
«قیافه یک روحانی که تازه از روستا (شاد آباد تبریز) به شهر آمده در ذهن خود مجسم کنید با یک عمامه کرباسی سرمه ای رنگ، چنین شخصی مدعی انقلابی در حوزه است! چه اندازه امکانات مادی در اختیار دارد؟ نشانی اش یک خانه دو اتاقی است که آن را به ماهی هشتاد تومان اجاره کرده است.»
«فرزند برومند آن مرد (علامه) در این جا حضور دارد و به خاطر دارد که در چه خانه ی کوچک و محقری بزرگ شده است، خانه ای که حتی نمی توانست دوستانش را در آن جا پذیرایی کند، چون از نظر امکانات بسیار محدود بود.
اوایل آشنایی با استاد از رفتارشان خیلی تعجب می کردم، گاهی مجبور می شدم برای جواب گرفتن از سؤالی که برایم پیش می آمد، خدمت استاد در منزلشان شرفیاب شوم، ایشان در حالی که به جلوی در منزل آمده و دو دست خود را بر دو طرف در گذاشته و سرشان بیرون بود، به سؤال من گوش می دادند و پاسخ می گفتند.»
«گاهی این سؤال برایم مطرح می شد که چرا استاد نمی خواهند که من به داخل منزل بروم؟ بعدها که آشنایی من با استاد بیشتر شد و گاهی اتفاق می افتاد که بتوانم به داخل منزلشان بروم، آن وقت متوجه ی موضوع شدم که چرا استاد تعارف نمی کرده است. خود ایشان می فرمود:»
«اگر من کار کنم و روزی سه تومان مزد بگیرم، برای من گواراتر است از این که به خانه ی کسی بروم و اظهار حاجتی کنم و وابستگی با شخصیتی پیدا کنم.»
«مدت ها زندگی استاد از راه حق التألیف کتابهای شان اداره می شد، مبالغ هنگفتی مقروض بودند؛ و نزدیکان ایشان حتی دامادشان - مرحوم شهید قدوسی (رضوان الله علیه) - اطلاع نداشت که با آن وضع مادی و با آن امکانات بسیار محدود و با وضع غربت و ناشناختگی، می خواهد تحولی را در فرهنگ کشور و جهان اسلام ایجاد کند.»
«علامه طباطبایی به مشکلات کار کاملا آگاهی داشت و می دانست در راهی که پیش گرفته است، چه ناهمواری ها و پیچ و خم هایی وجود دارد، ولی تنها با اتکا به خداوند و لاغیر، به این مشکلات فایق آمد و بار دیگر، خدا به مردم جهان نشان داد که کسانی که تنها به امید او و تنها با اتکا به او و برای جلب رضایت او کاری را شروع کنند، خداوند آن ها را موفق خواهد کرد، نهال کوچک آنها را درختی تنومند می کند و شاخه های ضعیفش را قوی می کند، کمک های غیبی به آنها ارزانی می دارد، از الهامات و اشراقات به آنها دریغ نمی ورزد - و چنین کرد!»
«ابتدا اگر کسی به قیافه ی علامه طباطبایی و وضع کار او می نگریست، کارش را کوچک، کم اهمیت، کم بازده و نافرجام می پنداشت، ولی طولی نکشید که خدا او را بوسیله ی شاگردانی نظیر شهید مطهری کمک کرد. گرد آمدن چنین شاگردانی استاد بزرگوار را دلگرم می کرد و به تعلیم و تربیت آنها همت گماشت، از هیچ زحمتی در راه پرورش آنها خودداری نکرد، آنها را مثل چشمان خودش دوست می داشت، به قدری نسبت به شاگردانش مهربان بود که می توان گفت کمتر پدری نسبت به فرزندان خون چنان محبتی دارد.»
پی نوشت ها:
۳۸- زیر آسمان های جهان (به نقل از جرعه های جان بخش)، ص ۷۰.
۳۹- مکتب اسلام، پیشین، ص ۶۲.
۴۰- نور علم، دوره ی سوم، شماره ی ۹، ص ۷۶.
۴۱- نور علم، دوره ی سوم، شماره ی ۹، ص ۷۹.
۴۲- اعمام؛ عموها.
۴۳- جرعه های جان بخش، ص ۳۷۵.
۴۴- آیت الله مصباح یزدی، ((نقش علامه طباطبایی در معارف اسلامی))، یادنامه ی علامه طباطبایی (تهران، ۱۳۶۲)، ص ۱۹۸- ۱۹۹.
نظر شما